یک دل پر از غم


دخترایرونی

 

 تورا میسپارم به خدا

نمیدونم میخوام چی بگم چی بنویسم ولی فقط میدونم

که نمیتونم ساکت بمونم .

نمیتونم از عشق نگم از درد...ازچیزایی که توی این چند


روزدیدم و این چند روزمو نابود کرد.

از ناصرخان...


اگه نگم از دست خدا ناراحت شدم دروغ گفتم. نمیخوام دروغ


بگم که خدا هم از دست من نراحت بشه.خیلی چیزارو نمیدونم...

کاش یکم فقط یکم بیشتر میدونستم.خدایا کاش

یکم بیشتر درباره خیر و صلاح بنده هات میدونستم.شاید اون

موقع این درد قابل باورتر میشد.ولی من،منی که هیچ چیز


نمیدونم اینجا موندم و فکرمیکنم چرا؟

چرا جواب دعاهامون رو ندادی؟چرا گذاشتی ناصرخان بره؟

دلم هنوز گرفته...هنوز باور ندارم...

هرروز روزنامه میخرم شاید دروغ باشه...!!

شاید دروغ باشه که همه حتی پرسپولیسیا باما همدردی کردن،


یکی گوشه پلاکاردش نوشته بود:

خدایا من به عنوان یه پرسپولیسی حاضرم تا آخرعمر همه

دربی ها رو ببازم ولی در عوضش ناصرخان رو به مابرگردون!!!

همه میبوسیدنش،همه تشکرمیکردن...

کاش خودش بود و این همه عشقو میدید...

هنوز این جملت تو یادمه واین دیوونم میکنه:

غم قفس به کنار،آنچه عقاب را پیر میکند،پرواز


زاغهای بی سرو پاست...

 

نوشته شده در 27 / 6 / 1390برچسب:,ساعت 17:45 توسط | |

صفحه قبل 1 صفحه بعد


:قالبساز: :بهاربیست:

 فال حافظ - قالب میهن بلاگ - قالب وبلاگ